ترانه 63

رو تنِ سبزِ درخت با خنجر
یه علامت واسه زندگی گذاشت
وقتی داد می‌زد: «زنده‌باد سکوت»
پاشو تو کفش‌ِ سکوتِ شب می‌ذاشت

واسه‌‌‌‌‌ی کوچیکترا قصه می‌گفت
ولی آخرش می‌گفت قصه نبود
همه گرگارو یه بره می‌دونست
واسه اون تو قلبِ بره، گرگ بود

همه قهوه‌های تلخو دوست داشت
غروبا تو کافه سیگار می‌کشید
فکر می‌کرد که آخرش یکی میاد
وقتی انتظار اونو می‌کشید

 از تموم فصل‌ها پاییزو می‌خواست
چون که بارون‌ش یه شکلِ دیگه بود
یه جورایی به جنون طعنه می‌زد
واسه لیلای دل‌ش دیوونه بود

دائم انگار یکی اسم‌شو می‌گفت
اونو با اسم کوچیک صدا می‌زد
واسه اون خدا نوکِ پرنده بود
وقتی دونه‌های ریزو نوک می‌‌زد

می‌دونست که هیچی اون بالاها نیست
اما باز دست‌شو رو به اون می‌کرد
واسه اون نماز بارون شوخی بود
ولی باز به خاطرش سجده می‌کرد

اما آخرش اونم پیر شد و مرد / با تموم فکر و احساسی که داشت
دیگه هیچ‌کس حتا فکرشم نکرد / هیشکی حتا روی قبرش گل نذاشت

02-05-1390

 



سایت پاتوق شهر 

نظرات شما عزیزان:

nilofar
ساعت11:32---14 مهر 1390
salam matlabeton jalebe khosham omad dos dashti sari be ma bezan mersi

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: ترانه ، ،

تاريخ : پنج شنبه 14 مهر 1390 | 10:45 | نویسنده : محمد رمضانی پور |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.